loading...

.

بازدید : 212
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 18:39

گفت یگانه تحت هیچ شرایطی خونه و ماشینو نفروش ...ببین دارم بهت میگم حتی اگه منو جلو خودت دستگیر کردن گفتم فرهاد این حرفا چیه میزنی میخام دنیا نباشه ولی نمیذایم تو بری تو زندان حاضرم چادر بزنم وسط شهر ولی تو نری تو زندان ...بغلم کرد گفت کاریو ک بهت گفتم انجام بده ...نری التماس اسماعیلو بکنیاااا ...گفتم چیزی شدا گفت نه برا اطمینان میگم بهت...سرمو گذاشتم رو سینش گفتم این حرفا رو نزن دلم میلرزه خندید گفت من برم اتیشو راه بندازم بیام یه جیگر بزنیم هرچی باداباد فدا‌ی لحظه با تو بودن

بهترین بک لینک در سایت
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی