چند روزی مرخصی گرفتم واقعا خسته شده بودم از محیط بیمارستان ...صبح 9 بیدار شدم دیدم فرهاد هنوز خوابه اروم پاشدم رفتمی دوش گرفتم صبحونه اماده کردم رفتم یکم ارایشم کردم و رفتم سراغش بیدارش کنم ...چشماشو بزور باز میکرد کلی حالم گرفت فهمیدم دوباره سردرد گرفته ...
(Demon and Purity )(p3) بازدید : 298
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 8:38